my dream has been destroyed by you

my dream has been destroyed by you
Is'nt someone missing ME

۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

Mirage

وسوسه دوست داشتن

وسوسه زندگی کردن همه برای لحظه ای جان تو را در بر میگیرد

همه کسانی که دوستشان داری برای همان لحظه ممکن است دشمنت باشند

یا بتی چون لات و عزی برای قریش !

چون می مانی که بمانی یا رفتن را برگزینی همه دنیا برایت چون سوالی مبهم بی جواب و گنگ می نماید

با هر سخنی دوستی می شکند و دشمن تازه ساخته از نو

هر که را می رانی برایت پلی است و تکیه گاهی که تو فروریخته می پنداری

هر زمان با تصور دوست داشتن با خویش دشمنی میکنی تا پای جان

برایت همه چیز ناباورانه به ویرانه ای بدل می گردد حتی اگر باغ ارم باشد ....

هم خود را می شکنی و هم دیگران را شکسته تر

برای لحظه ای تامل کردن هم خوب است

و تو نیک می دانی چرا

بگذریم

تو هم می گویی راستی من کجا هستم

نقشه هایت یکی یکی نقش بر آب می گردد

زمزمه میکنی بودن را اما در حال رفتنی

باور نداری بهمین راحتی داری می روی

رفتنت برای کسی ناگوار نیست تو همه را شکسته ای

رفتنت برای همه ناگوار است تو برای همه قابل ستایشی

بهر روی خواهی رفت

خواسته یا ناخواسته به آنچه نرسیده ای برایت عذابی است الیم و سرابی سیراب ناکردنی

نمی توانی باور کنی که نخواهی رسید و تشنه کام خواهی ماند وبا رفتنت راه را به پایان خواهی رساند

برای تو دیگرانی که همیشه سیرابند و رسیده به منزل چون سوالی است بی پاسخ همچون آنچه که تو هستی در دیدگان ناباورشان

صبر کن تو رسیدی ......

نه !.... بازهم سرابی در پیش رو داری ؟

سراب نیست ؟

برای چه تعلل می کنی ؟ تو برای بی پاسخ گذاشتن تشنگی و سیراب شدن حقی نداری تاب بیاوری

برای خودت زمانی چشمه ای بجوشان چاه نه!!! کندنی در کار نیست !!!! زمینی وجود ندارد که تنش را به تو بسپارد !

تو همانی که هستی با همه داشتنت با همه نداشتنهایت

روشنی چشمانش برایت هیچ راهی نگذاشته سراب را در بر بگیر برایت ارمغانی دارد

میتوانی همه حرارتش را به جان بخری و برای سراب جانی بشوی روان

می توانی با چشم پوشیدن از او دوباره باز هم تشنگی را به جان بخری

انتخاب برای تو نیست این تو نیستی که می توانم را تفسیر می کند

به باور تو همه چیز در دستانت است اما این تنها باوری است که در ذهن تو رنگ میبازد و از دیدگان تو جاری است و به پای تو می چکد

جانی داشتی برای آن همه چیز داشتی

ناباورانه نامدنش را بپای خود می نویسی برای پژمردنت گلی خواهم بود این هم برایت یادگاری بودوسوسه دوست داشتن
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر